بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
نشود فاش کسی آنچه میان من و تست
تا اشارات نظر نامهرسان من و تست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و تست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمهی عشق نهان من و تست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تست
این همه قصهی فردوس و تمنای بهشت
گفتوگویی و خیالی ز جهان من و تست
نقش ما گو ننگارند به دیباچهی عقل
هرکجا نامهی عشق است، نشان من و تست
سایه زآتشکدهی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و تست